استیو جابز، از بنیانگذاران اپل، میگفت: «خلاقیت فقط به هم مرتبط کردن چیزهاست. آدمهای خلاق تجربهها را بههم مرتبط میکنند و پدیدهای جدید خلق میکنند. آنها به این دلیل میتوانند چنین کاری انجام دهند که تجربه بیشتری داشتند یا درباره تجربهشان بیش از مردم دیگر فکر میکردند.»
این نگرش، ما را در معرض یک دوراهی جالب قرار میدهد و به ما میآموزد که باید کارشناس شویم و از این شاخه به آن شاخه پریدن بپرهیزیم. برای کارشناس شدن، ما بهطور هدفمند مواردی را حذف کرده و بر موردی خاص تمرکز میکنیم. با از بین رفتن این موارد، این اعتقاد من که «تخصص» دشمن «خلاقیت» است، تقویت میشود.
مشکل اینجاست که شما متخصص هستید و بیتردید کسبوکارتان را بهتر از هر کس دیگری میشناسید؛ بهخصوص اگر چندین سال باشد که اداره آن را بر عهده دارید. متأسفانه، این دانش ممکن است مانع توانایی شما در نگاه کردن به کسبوکارتان با چشمان باز شود. هرچند «تعمق» و داشتن تمرکز، در پیشرفتهای کوچک نقش دارد، اما باید در حوزههای مختلف هم مطالعه داشته باشید تا به پیشرفتهای مهم و آنی برسید. پژوهشها این را ممکن میکند. لیفلمینگ، استاد مدیریت بازرگانی در دانشکده بازرگانی هاروارد، پس از بررسی ۱۷ هزار بیمار گزارش داد تیمهای متشکل از افراد دارای سوابق مشابه به چند پیشرفت آنی کوچک دست یافتند، درحالیکه تیمهای میانرشتهای به راهحلهای بنیادیتری رسیدند!
راهکارهای کاربردی یافتن راهحل
شباهت را بیابید!
گاهی شباهتها به شما در یافتن راهحلهای جدید کمک میکنند. وقتی به دنبال حل یک مشکل هستید، از خودتان بپرسید: «آیا تاکنون فرد دیگری چالشی مانند این را حل کرده است؟»
برای مثال، بهجای پرسیدن اینکه «ما چگونه دندانهایمان را سفیدتر کنیم؟» کارشناسان دندان در یونیلیور پرسیدند: «آیا فرد دیگری تاکنون دندانهایش را سفید کرده است؟»
راهحلی مناسب زمانی پیدا شد که آنها فهمیدند پودر ماشین لباسشویی حاوی رنگدانهای آبی برای ایجاد توهم سفیدرنگ بودن است. نتیجه؟ ساخت خمیردندان کلوزآپ (که در دنیا به نامهای متفاوتی به فروش میرسد که رنگدانهای آبی دارد!
اگر کسبوکار شما به مشکلی خاص برخورده، بهتر است بدانید این فقط مشکل شما نیست! پس میتوانید به دنبال راهحلی در شرکتی فعال در صنعتی غیرمرتبط بگردید.
از دیگران کمک بگیرید.
اگر نمیتوانید راهی برای استفاده از پیشرفتهای آنی دیگران با روش «شباهتیابی» پیدا کنید، پیدا کردن دیگران برای کمک هم میتواند دشوار باشد. شما مشکل بهخوبی تعریفشده خود را بهعنوان یک چالش روی یک وبسایت قرار میدهید، تا از افرادی که رشتههای مشابهی دارند، کمک بگیرید. برای مثال، یک تولیدکننده چیپس بینالمللی معروف میخواست با خارج کردن روغن اضافه از چیپسها محصول کمچربتری تولید کند. کارشناسان شرکت روشهای مختلفی را امتحان کردند، مانند قرار دادن تسمه نقالهای لرزان که روغن اضافه را بگیرد؛ اما لرزش تسمه آنقدر شدید بود که چیپسها را خرد میکرد.
وقتی شرکت برای تعیین اینکه چه عامل دیگری میتواند روغن چیپسهای ظریف را بدون آسیب رساندن به آنها خارج کند، راهحل کاربردی را یک مهندس صنایع غذایی مطرح نکرد، بلکه قهرمان اصلی، یک موسیقیدان بود! او چیپسها را زیر یک بلندگو قرار داد و با لرزشهایی که پیچ صدا و فرکانس بلندگو قابل کنترل بودند، روغن آنها گرفته میشد!
علاوه بر روشهای معمول یافتن راهحل، شما میتوانید از دوستان، هواداران و پیروان خود از طریق شبکههای اجتماعی کمک بگیرید و پیشنهادهایی را با قرار دادن پرسشهایی روی وبسایت و وبلاگ خودتان و دریافت پاسخها از طریق ایمیل، مطرح کنید.
در تانژانتهای هدفمند شرکت کنید.
گاهی شما مشکل خاصی ندارید و به قول استیو جابز، فقط میخواهید به نقاط بیشتری متصل شوید. بهترین راه انجام این کار بهطور منظم چیست؟
ما اغلب با دیگران معاشرت میکنیم، از افراد شبیه خودمان درس میگیریم، کتابهای مرتبط با زمینه تخصصیمان را میخوانیم، در همایشها با افرادی که پیشینهای شبیه ما دارند، حضور مییابیم و در روابط کاری و شخصیمان، اغلب به افرادی که دیدگاههای مشابهی با ما دارند، اهمیت بیشتری میدهیم. برای اتصال این نقطهها به یکدیگر، شما این الگو را میشکنید. این کار را بهطور تصادفی انجام ندهید؛ در عوض در فرایندی وارد شوید که من آن را «تانژانتهای هدفمند» مینامم و دستیابی به پیشرفتهای آنی و مهم را با یادگیری از این نقاط مماس (رشتههایی که اشتراکاتی با کار شما دارند) امکانپذیر میکند.
تانژانت هدفمند شما چیست؟ شاید این مثال بتواند به شما در کشف تانژانت خودتان کمک کند:
هرچند من کارشناس نوآوری و خلاقیت هستم، اما بهندرت در همایشهای نوآوری حاضر میشوم. من قدم را فراتر از مطالعه علوم اعصاب روانشناسی و عملکرد ورزشی میگذارم و به دیگر عناوینی میپردازم که ممکن است ارتباطی عجیب داشته باشند.
در بهار سال ۲۰۱۴، من چهار روز را با اساتید شعبدهبازی برای یادگیری طرز کارشان سپری کردم. شعبدهبازی به منحرف کردن چشم مربوط میشود و نوآوری به منحرف کردن ادراک! شعبدهبازی به ممکن کردن غیرممکنها میپردازد و نوآوری هم به دنبال همین مورد است.
از آنجاکه من رشتههای زیادی را مطالعه میکنم، نگاهی متفاوت و وسیع به دنیا دارم تا به مشتریان کمک کنم چیزهایی را ببینند که در نقطه کور قرار دارند و مشتریان را فراتر از بهترین روش صنعتشان قرار دهم. با توسعه تانژانتهای هدفمند خودتان، میتوانید دیدگاهی کامل و عینیتر به کسبوکارتان داشته باشید.
تقلید از دیگران در صنعتتان به انفعال یا فرو رفتن در چالشهای تجاری شما منجر میشود.
پرسشی متفاوت مطرح کنید.
گاهی پیشرفت آنی با بررسی مشکل از زاویهای متفاوت ممکن میشود یعنی با طرح پرسشی جدید!
ماجرای فرودگاه هیوستون را در نظر بگیرید. مدیریت از مسافران خواست که هر انتقادی دارند، بیان کنند. شکایت بیشتر مسافران از زیادی زمان انتظار برای رسیدن چمدانها از بخش بار بود که گاهی تا سی دقیقه هم به طول میانجامید. مدیر و کارکنان فرودگاه سعی کردند راهکاری بیابند تا این زمان را به حداقل برسانند. گام اول آنها، افزودن چند وسیله نقلیه حمل بار بود. با این روش زمان انتظار به هشت دقیقه کاهش یافت!
اما آیا مسافران از این پیشرفت خوشحال بودند؟ نه. بررسیهای جدید نشان میداد که سرعت دریافت چمدان هنوز هم بزرگترین شکایت بود. کاهش بیشتر این زمان به سرمایهگذاری زیادی نیاز داشت؛ برای همین مشکل غیرقابل حل بهنظر میرسید.
کارکنان فرودگاه مشکل دیگری داشتند! هرچند زمان انتظار برای رسیدن کیفها از فرودگاه به بخش تحویل بار هشت دقیقه طور میکشید و این زمان خیلی خوبی بود، اما چون مسافران بهطور متوسط در حدود یک دقیقه به آن محل میرسیدند، ناچار بودند مدتی در آنجا منتظر بمانند و این عامل باعث نارضایتی آنها میشد. کارکنان فرودگاه به دنبال یافتن پاسخ برای سؤالی متفاوت بودند: «چگونه رسیدن مسافران را به تأخیر بیندازیم؟»
آنها چیدمان فرودگاه را طوری تغییر دادند که مسافران برای رسیدن به بخش تحویل بار به هشت دقیقه زمان نیاز داشته باشند! امروز مسافران وقتی به بخش تحویل بار میرسند، چمدانها انتظار آنها را میکشند و همه آنها از سرعت حمل چمدانها رضایت کامل دارند!
آلبرت اینشتین میگفت: «اگر من یک ساعت زمان برای نجات دنیا داشتم، ۵۹ دقیقه را صرف تعریف مشکل و یک ساعت را صرف یافتن راهحل میکردم!
منبع:familypsy.ir